ماریان باخمایر: مادر شش بار کشته شد تا قاتل دختر

در جریان محاکمه کلاوس گرابوفسکی در سال 1981، ماریان باخمایر شش بار از پشت به او شلیک کرد. این تصادف باعث شد که گرابوفسکی در صحنه کشته شود. 

عدالت هوشیارانه ای که توسط گرابوفسکی ارائه شد به یک نقطه گفتگوی ملی و بین المللی تبدیل شد، به طوری که برخی از افراد در صورت لزوم از اقدامات او دفاع کردند و برخی دیگر او را بهتر از قاتل نمی دانستند. او کشته شد. 

بخمیر پس از خالی کردن مجله Beretta 70 در گرابوفسکی، اقدام به فرار نکرد و فقط اسلحه خود را رها کرد.

به گفته شاهدان عینی، ماریان اعتراف کرد که برای کشتن گرابوفسکی تیراندازی کرده است. 

ظاهراً باخمیر گفت: “او دخترم را کشت.” صورتش را نشانه گرفتم اما ناخواسته به پشتش ضربه زدم. “من واقعاً امیدوارم که او مرده باشد.”

چرا و چگونه همه اینها اتفاق می افتد؟

در 3 ژوئن 1950، ماریان باخمایر در Sarstedt آلمان وارد شد. خانواده ای عمیقاً مذهبی و در عین حال ناراضی. 

تربیت او تحت تأثیر مشروبات الکلی شدید پدرش قرار گرفت که به غیبت های مکرر او انجامید. او توانست از پس زندگی برآید و همزمان مادر بود و در یک میخانه کار می کرد. 

آنا، کوچک‌ترین فرزند از سه فرزندش، در 14 نوامبر 1972 به دنیا آمد و برای بزرگ کردن خود رها شد. آنا، که به عنوان کودکی شاد و پذیرا شناخته می شود، اغلب مادرش را به محل کارش همراهی می کرد، و وجود ماریان را در غیر این صورت دشوار و دشوار می کرد.

اما در 5 مه 1980، تراژدی فراتر از بدترین تصور هر کسی رخ داد: آنا، که پس از مشاجره با مادرش مدرسه را رها کرده بود. ، توسط همسایه 35 ساله آنها، کلاوس گرابوفسکی، دزدیده شد. 

قصاب محله، گرابوفسکی، قبلاً به اتهام کودک آزاری محکوم شده بود.

گرابوفسکی چگونه بر او تأثیر گذاشت. ? 

آنا چند ساعت قبل از اینکه با جوراب شلواری خودش خفه شود در اسارت گرابوفسکی بود. 

یک کانال بدن جعبه‌ای او را پیدا کرد، پس از آن که او آن را بی‌خطر آنجا انداخت. او ممکن است مورد سوء استفاده قرار گیرد یا نکند، اما بازرسان نمی توانند با اطمینان بگویند. 

اما حقیقت این بود که زندگی روشن بی‌رحمانه کوتاه شده بود.

یک نکته از نامزد گرابوفسکی به او منجر شد. دستگیری همان شب علیرغم اعتراف به قتل آنا، او ادعا کرد که هرگز از او سوء استفاده جنسی نکرده است. 

او این ادعای مضحک را مطرح کرد که آنا قصد داشت در مورد تماس ناخواسته خود دروغ بگوید تا پولش را اخاذی کند.

مشخص شد که کلاوس گرابوفسکی سابقه خشونت دارد. برای قتل یک کودک 6 ساله در سال 1973 با خفه کردن، او حکم مشروط را دریافت کرد. او عمداً در سال 1976 تحت اخته شدن شیمیایی قرار گرفت اما پس از آن سعی کرد از درمان هورمونی برای از بین بردن اثرات استفاده کند.

ماریان خشمگین و شوکه شده منتظر کلاوس بود’ محاکمه برای گرفتن انتقام از او.

درام در دادگاه: مادر حقش را می گیرد

یک سال بعد، زمانی که گرابوفسکی در شرف مواجهه با اتهاماتش بود، ماریان افسردگی و خشم خود را به دادگاه برد. دادگاه. 

در 6 مارس 1981، ماریان فیلمنامه را در اقدامی خیره کننده از عدالت هوشیارانه تغییر داد. او یک تپانچه برتا 70 آورد تا شش بار به گرابوفسکی شلیک کند. 

مرگ ناگهانی او همه را در دادگاه و فراتر از آن شوکه کرد.

ماریان پس از رفتار تکان دهنده اش به قتل عمد و داشتن اسلحه غیرقانونی مجرم شناخته شد.

او قبل از آزادی به سختی سه سال از محکومیت شش ساله خود را سپری کرد.

وقتی از او پرسیدند چرا او را کشته است. طبق گزارش ها، قاضی، ماریان به قاضی گفت، “من می خواستم او را بکشم.” او توضیح داد، “چون او فرزندم را به قتل رساند.” با وجود بهترین نیتم، به طور تصادفی از پشت به او شلیک کردم. “من واقعاً، واقعاً، واقعاً امیدوارم که او مرده باشد.”

ماریان باخمایر چگونه درگذشت؟

ماریان در 17 سپتامبر 1996 در سن 46 سالگی در بیمارستان Lüبک در اثر سرطان لوزالمعده درگذشت. 

شاید برای بازیابی روایت زندگی خود که توسط دیدگاه های دیگر دیکته شده بود، می خواست. یک خبرنگار NDR برای مستندسازی سفر خود به سوی امر اجتناب ناپذیر در هفته های پایانی زندگی اش.

آنا باخمایر مرکز وجود ماریان بود و مرگ او مجموعه ای از وقایع را به حرکت درآورد که برای همیشه ماریان را ثبت می کند. نام در تاریخ جنایت و مجازات.

داستان غم انگیز ماریان باخمایر که با نام “مادر انتقام جو” نیز شناخته می شود. به عنوان یک یادآوری هشیارکننده از تأثیرات گسترده جنایت بر قربانیان و خانواده های آنها عمل می کند.

و به عنوان یک کاتالیزور برای تأمل در ماهیت و کارایی سیستم های حقوقی ما عمل می کند.

از منظری وسیع‌تر، داستان نیاز به یک چارچوب قانونی قوی را نشان می‌دهد که بالاترین آرمان‌های عدالت را حمایت می‌کند، به طوری که هیچ والدین دیگری مجبور به احساس ناامیدی که ماریان باخمایر را به لبه پرتگاه سوق داد، نرود.

هفت مورد. قلب هایی که او کشید، یکی برای هر سال زندگی آنا، و ادعای دلخراش، “من این کار را برای تو انجام دادم، آنا،” نمادهای برانگیزاننده ناامیدی یک مادر و تفسیری تند درباره عدالت هوشیارانه هستند. مجرم باشید و قربانیان را متقاعد کنید که دردشان بیهوده نبوده است.

چه چیزی در مورد جمله او بسیار بحث برانگیز است؟

ماریان باخمایر ناگهان در کانون توجه گسترده قرار گرفت. محاکمه او به دلیل اقدام وحشیانه هوشیاری او توجه سراسر جهان را به خود جلب کرد.

این محاکمه به طور گسترده توسط مجله هفتگی آلمانی Stern پوشش داده شد، که مجموعه ای از مقاله ها را در زمینه پیشینه باخمایر به عنوان یک موضوع بررسی می کرد. مادر مجرد شاغل که تربیت خشن داشت. 

بنا بر گزارش ها، باخمایر برای کمک به پرداخت هزینه های قانونی خود، داستان خود را به قیمت حدود 158000 دلار به یک نشریه فروخت.

خوانندگان با شور و شوق به مجله واکنش نشان دادند. آیا ماریان باخمایر یک مادر دلشکسته برای انتقام قتل فرزندش بود یا به تنهایی یک قاتل بی‌قلب؟ علیرغم درک گسترده از انگیزه های او، اقدامات او مورد انتقاد قرار گرفت.

علاوه بر معضل اخلاقی ناشی از این شرایط، جامعه حقوقی بر سر این که آیا این تیراندازی به عنوان قتل یا قتل عمد طبقه بندی شده است یا خیر، اختلاف پیدا کرد. مجازات ها بر اساس حکم متفاوت بود. 

دهه‌ها پس از این واقعیت، یکی از دوستان باخمایر که در مستندی درباره این پرونده ظاهر می‌شود، ادعا می‌کند که اهداف تیراندازی او را در انبار میخانه دیده است.

در سال 1983، دادگاهی باخمایر را مجرم تشخیص داد. قتل عمد را انجام داد و او را به دلیل این جنایت به شش سال زندان محکوم کرد.

پس از مرگ، ماریان باخمایر در نزدیکی دخترش در Lübeck به خاک سپرده شد.

اکثریت این افراد به خاک سپرده شدند. نظرسنجی اخیر موسسه آلنزباخ نشان می‌دهد که از آلمانی‌ها (28 درصد) موافق هستند که محکومیت شش ساله او مجازات عادلانه‌ای برای جنایاتش است. % آن را خیلی سنگین می دانست.

ماریان باخمایر در ژوئن 1985 از زندان آزاد شد و تنها بخشی از دوران محکومیت خود را سپری کرد. 

او با مردی نیجریه ای ازدواج کرد و او را به خانه رساند. تا اوایل دهه 1990 وجود دارد.

باخمایر پس از طلاقش به سیسیل نقل مکان کرد و در آنجا ماند تا اینکه به سرطان لوزالمعده مبتلا شد و مجبور شد به آلمان متحد بازگردد.

Rate article
FabyBlog
Add a comment